پست اینستا گرام

مرتضی پاشایی

 

چقدر اين صحنه تاريك رفتن داره تو زندگيم تكرار ميشه - هميشه

آرزو داشتم عزيزانم بيشتر از من عمر كنن كه من رفتن هيچ كدومشون رو نبينم ولي آرزوم برآورده

نشد و داداش كوچولوم رو كه از ابتدا عاشقانه دوستش داشتم ، پرواز كرد و رفت

 

مهرزاد امیرخانی

 

صبر کردم دور همیای یلدا تموم شه بعد این خاطره رو بنویسم که

کامتون تلخ نشه .
پارسال شب یلدا خونه علی عبدالمالکی بودیم .
چند روزی از عمل جراحی مرتضی می گذشت . حالش خوب نبود . نه به خاطر اون سرطان لعنتی . به خاطر عوارض عمل و درد ناحیه بخیه شده که از معده تا ناف بود . تا نزدیکای آخر شب طول کشید تا همه دور هم جمع شیم . دقیق یادم نیست کیا بودن ولی مهدی کرد و علی و معین طیبی بودن . اگه اشتباه نکنم مهدی احمدوند و فرشید ادهمی هم بودن .
بگذریم ....
شروع کردیم به ساز زدن و خوندن آهنگای مختلف...
رسیدیم به جاده یک طرفه .
همه با هم آهنگای مرتصی رو می خوندیم که روحیش بهتر شه .
از وسطای آهنگ با دست اشاره کرد که می خوام خودم بخونم .
گفتم که به خاطر درد ، صداش جون نداشت . شروع کرد ....
بی هوا نوازشم کن ... اشک و غصه هامو کم کن .
صداشو به سختی می شد شنید .
قشنگ یادمه که با معین نشستیم پشت اپن آشپزخونه اینقدر بی صدا گریه کردیم که به حال مرگ افتادیم .
فکر می کردم اون بدترین یلدای عمرم باشه ولی امشب .... این شب لعنتی طولانی ... بااااشه این دنیا باید یه جا نشون بده دنیاست .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 5 دی 1393برچسب:, | 4:1 بعد از ظهر | نویسنده : محمّدامین کیالها |